بردیابردیا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

بردیا جونم

داریم میریم اصفهان

داریم واسه اولین بار میریم اصفهان واسه ٤ روز اخه عروسی داریم این دومین مسافرتیه که داریم میریم به خاطره کار بابای که نمیتونه مغازه رو تعطیل کنه ما هم از مسافرت محرومیم امیدوارم بهمون خوش بگذره چون اولین باره که بعضی از فامیلای بابای رو میبینیم دیروزم تولد من بود شدم ٢٦ساله. ...
31 شهريور 1392

اب و اتش

بردیا جونم اینجا بوستان اب و اتشه که با مامان جونی اینا رفته بودیم و شما از اب میترسیدی و اینجا از دور داری نگاه میکنی با خودت داری میگی کاش منم مثله نی نی های دیگه شجاع بودم ...
19 شهريور 1392

اولین عید نوروز

بردیا جونم عکسات خیلی نامرتب شد تازه یادم افتاد از اولین عیدت که دایی بهزاد و خاله ملیحه خونمون بودن عکس نزاشتم به کوچولوی خودتون ببخشید ...
19 شهريور 1392

حرم امام رضا(ع)

چه زیارتی شدبردیا جونم واسمون یه خاطره ساخت اخه تا رسیدیم حرم بردیا جونمم که  ببخشیدا ...اسهال شده بود ...بله دیگه تمام لباساشو کثیف کرد منم یادم رفته بود لباس براش بردارم فقط یه مای بیبی برداشته بودم و چه بد شانسیی مجبور شدیم از بیرون سلام بدیم و زود برگشتیم خونه عمه مریم و واسمون شد یه خاطره موندگار. ...
15 شهريور 1392

این روزا.........

سلام بردیای عزیزم ١٤هم  ماهگردتولدته  هنوز راه نمیری ولی مبلو میگیری بلند میشی عاشقتم عاشق لحظه لحظه رشد کردنت وقتی میگی ماما یا بابا میخوام بخورمت تازگیام که خجالت میکشی  سرتو میزاری رو شونم یا اینکه نی نی میبینی مخصوصا نی نی دختر بغلشون میکنی تا ببوسیشون این روزا خیلی شیرینو خواستنی شدی ومن این روزا به فکر تولدت هر روز به وبلاگ بقیه نی نی ها سر میزنم تا  ازشون ایده بگیرم و یه تولد خوب برات بگیرم.
14 شهريور 1392

مشهد

بردیا جونم تو اولین سفرت یه خاطره بد واسمون موند چون شما به شدت مریض شدی وما شبانه بردیمت کلینیک شبانه روزی چون شبای قدر بود همه جا بسته بود شما به شدت حالت بد شده بود اقای دکتر میگفتن گرما زده شدی وچون رفته بودیم روستا اب و هوای اونجا بهت نساخت و باعث شد شما اسهال استفراغ شی و کار من توی اون دو روز شده بود گریه و بابا مهدی اعصابش بهم ریخته بود اخه شما خیلی کوچولوی و توی این عکس  هم که یکم بهتر شدی بردیمت  تاب بازی اخه خیلی دوست داری  راستی توی مشهد سومین مرواریدتم در اومد اخه دومین دندونتم توی امامزاده داود (ع)دراومد و همه میگفتن بردیا واسه ما سوغاتی دندون میاره. ...
14 شهريور 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بردیا جونم می باشد